مشاجره های نامعقول
جَن دمق بود. سفر اسکی او فردا شروع می شد و این در حالی بود که او نوشتن مقاله دشواری برای کارشناسی ارشد را پیش رو داشت. چنین به نظر می رسید که باید تمام شب را بیدار بماند تا آن را تمام کند. ولی حالا تازه باید آن را شروع می
نویسنده: گراهام وایت(1)
مترجم: ناهید احمدیان
مترجم: ناهید احمدیان
جَن دمق بود. سفر اسکی او فردا شروع می شد و این در حالی بود که او نوشتن مقاله دشواری برای کارشناسی ارشد را پیش رو داشت. چنین به نظر می رسید که باید تمام شب را بیدار بماند تا آن را تمام کند. ولی حالا تازه باید آن را شروع می کرد. او به میزش نگاه کرد: روی میز پُر بود از کتابهایی راجع به تاریخ تفکر غرب از منظر فیلسوفان اواخر قرن بیستم- کتابهای کسالت آور و کهنه ای که ورقهایش در حال پاره شدن بود. این دوره از تاریخ هیچ وقت برایش جالب نبود: دوره ای که به دویست سال پیش باز می گشت و به طرز وحشت آوری، هم از نظر وقایع تاریخی و هم از نظر سیر تفکر بشری، زُمخت به نظر می آمد. گذشته از این، مبهم هم بود. چندین بار سعی کرده بود کارش را شروع کند اما چون نتوانسته بود در مسیر درست نام رهبران این فرقه ها قرار بگیرد، دلسرد شده بود. راستی موضوع چه بود؟ آهان بله! «شرح برخی از بحث و جدلهای آکادمیک در اواخر قرن بیستم». پیدا کردن یک نزاع آکادمیکی راحت بود؛ او توانسته بود با یک جستجوی سریع در مخزن اطلاعات کامپیوتری مباحثه بین دو استاد در کمبریج، یکی انگلیسی و دیگری فرانسوی، را پیدا کند. آنها که بودند؟ ژاک ملور؟ نه ... هان خودشه! ژاک دریدا(2) و هیو ملور(3). خُب پس پُرسش شماره یک این بود: دریدا و
ملور که بودند؟ زیاد طول نکشید تا این موضوع را بفهمد، اگر چه به نظر می رسید که نمی تواند توضیح قابل درکی در افکار دریدا پیدا کند. مسئله ی شماره دو: در کمبریج چه اتفاقی افتاد؟ ملور و دیگر استادان کمبریج تلاش کردند تا مانع از اعطای درجه افتخاری به دریدا شوند. این قضیه چیزی جز یک جر و بحث کوچک دانشگاهی بر سر یک مسئله معمولی نیست. روشنفکران انگلیسی در این مورد چه فکر می کردند؟ مجموعه ای از پرینت ها از مجلات و روزنامه ها خیلی زود او را به جواب رساند: به طور کلی متفکران انگلیسی از این مسئله هیچ سر در نمی آوردند.
خب، چرا جن همه ی اینها را نمی نوشت و تحویل نمی داد؟ نه... او جملات استاد راهنمای خود را در حالی که آخرین مقاله او را تکه پاره می کرد، به خاطر می آورد که: «چرا جن؟ چرا؟ این سوال را مدام از خودت بپرس. تو می گویی اول x اتفاق افتاد، بعد Yو بعد Z- اما هیچ وقت توضیح نمی دهی که چرا چنین اتفاقی افتاد. تو فراموش می کنی آنهایی که درباره شان حرف می زنی، آدمهای واقعی هستند. چه چیز باعث شد کارشان را ادامه دهند؟ چه چیز آنها را علاقه مند کرد؟ چرا چنین رفتارهایی را نسبت به هم پیش گرفتند؟ فقط کتابهای درسی را نخوان. کتابهایی را بخوان که خود این نویسندگان نوشته اند؛ ببین آنها با کلام خودشان چه گفته اند؟ می دانی که کتابهای درسی اغلب اشتباه هستند.» البته استاد، تاریخ شناس سرشناس و تحسین برانگیزی بود. اما یک ایده آل گرا بود و با وجود تمام این قضایا، مهلت تحویل مقاله نزدیک بود.
پس جن چطور می توانست به پُرسش های استاد پاسخ دهد؟ مخصوصاً آن پُرسش بزرگ که در پس این حوادث به کمین نشسته بود: این قیل و قالها واقعاً به خاطر چه بود؟ او با خودش فکر کرد بهتر است با یک پُرسش ساده تر شروع کند: این دو گروه درباره هم چگونه فکر می کردند؟
گروه کمبریج به دریدا به عنوان یک فیلسوف اروپایی نگاه می کردند و به خودشان به چشم فیلسوفان انگلیسی می نگریستند. چنین چیزی بی معنا بود- وقتی به دنبال اسامی استادان و متفکران مکتب کمبریج در این دوره می گشت(برنتانو(4)، تارسکی(5)، ویتگنشتاین(6))، فهمید که آنها اتریشی و لهستانی بودند. حال عکس این قضیه چگونه
بود؟ خُب، فرانسویها به انگلیسی ها به چشم «تحصل انگار» (Positivist ) می نگریستند - اما این هم بی معنی است چون «تحصل انگاری»(Positivism) چند صد سال قبل توسط یک فرانسوی به نام اَگوست کُنت(7) به وجود آمده بود و به هر حال فقط انگلیسی ها تحصل انگار نبودند. کمی بعد او متوجه واقعیت جالب و مهمی شد که می توانست استادش را تحت تأثیر قرار دهد: فهمید برخی از پیروان جنبش وین با نام «تحصل انگاران منطقی» حدوداً سی سال قبل از ظهور دریدا در انگلستان فعالیت می کردند. اما نه! به نظر می رسید این جنبش جزیی تر و قدیمی تر از آن باشد که مهم تلقی شود. جن احساس کرد که دیگر به بن بست رسیده است.
وقتی شرح مباحثه های بین این دو گروه، به کلام خودشان، معنایی در پی نداشته باشد، شاید دلیل خوبی پشت قضیه باشد؛ شاید آنها فقط سبک های فکری متفاوت و اختلافاتی از این قبیل داشتند. از نظر این دو گروه، مراجع چه کسانی بودند؟
جن اول به بررسی گروه کمبریج پرداخت. به نظر می رسید آنها عاشق منطق هستند. حداقل خودشان این طور می گفتند. او احساس کرد علاقه ای در درونش شروع به سوسو زدن کرد- هر چه باشد می خواست روزی پایان نامه دکترای خود را درباره تاریخ منطق بنویسد. «خب، بگذار نگاهی به اینها بیندازم؛ اما نه... این دیگر چیست؟ آیا آنها هنوز از آمار و ارقام اولیه استفاده می کردند، آن هم در دهه 90؟ من که کاملاً گیج شدم.» او هر لحظه با واقعیتی غیرقابل درک روبه رو می شد. اروپایی ها رام شدنی تر از انگلیسی ها به نظر می آمدند؛ آنها می گفتند که آثارشان بر مبنای تاریخ و علوم انسانی است. «بهتر است هیچ چیز را بدیهی فرض نکنیم و نگاهی به تاریخی که دریدا از آن استفاده می کند بیندازم.» این بود که جن دو ساعت وقت صرف دنبال کردن عقاید دریدا درباره سنت متافیزیک غرب کرد- برای این کار اول به نظرات تاریخی هایدگر(8) رجوع کرد و پس از هایدگر به بررسی آثار تاریخی برنتانو پرداخت، ( کار سختی بود چون هایدگر هیچ وقت از زیرنویس استفاده نمی کرد) و دوباره از برنتانو به فلسفه ی تاریخ قرن 19 مراجعه کرد. اما این بدین معنا بود که با وجود علاقه دریدا به تاریخ، حرفهایی که زده بود بیشتر بر اساس پژوهش های مربوط به تاریخ بود تا خودِ تاریخ، پژوهش هایی که نه تنها صدها سال از تاریخ مصرفشان گذشته بود بلکه حتی زمانی که دریدا از آنها استفاده می کرد،
منابع غلطی به شمار می آمدند.
ساعت چهار صبح بود. آیا نتیجه ای هم حاصل شده بود؟ «به نظر می رسد پیشرفت کرده ام. وقتی شروع کردم، فکر می کردم می توانم یک داستان تعریف کنم ولی الان حتی قادر نیستم یک قصه سرهم کنم.» او سرش را در میان دست هایش گرفت و سعی کرد تمرکز کند. «شاید هنوز بتوانم به طریق دیگری این موضوع را توضیح دهم. بگذار فکر کنم- در سمینارهای فلسفه دین چه شنیده ام؟ اسطوره و آیین؟ به نظر می رسد خیلی از اینها را الان روی میزم دارم. هر دو گروه از خودشان و از یکدیگر الگو ساخته اند. در ضمن هر دو پُر از آیین هستند. این فیلسوفان تحلیل انگار اصلاً از منطق برای آموختن استفاده نکرده اند. آنها از منطق فقط برای مشروعیت بخشیدن به نظرات شخصی خودشان سود جسته اند. جامعه شناسان به این کار چه می گویند؟ «قانونمند کردن» (Legitimation)؟ بله خودش است! فرانسویها و آلمانی ها هم همین کار را می کنند. همیشه درباره ی مقوله ی تاریخ حرف می زنند، اما تقریباً هیچ کدامشان نمی خواستند وقایع تاریخی را بررسی کنند. آنها فقط می خواستند خود را قانومند نشان دهند.
سپیده دم بود که جن چرکنویس مقاله اش را تمام کرد. اگر چه کار سختی بود ولی سرانجام خوب از آب درآمده بود. به زحمتش می ارزید. استادش حتماً تحت تأثیر قرار می گرفت. و حالا یک عنوان خوب برای مقاله: «اسطوره و آیین: دلیل اصلی نامعقول بودن مشاجرات آکادمیک اواخر قرن بیستم.»
پی نوشت ها :
1- Graham White
2- Jacques Derrida
3- Hugh Mellor
4- Fraz Brentano
5- Alfred Tarski
6- Ludwig Wittgenstein
7- Agust Comte
8- Martin Heidegger
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}